یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

ما عاقلانه می اندیشیم و عاشقانه عمل میکنیم شهید علم الهدی

یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

ما عاقلانه می اندیشیم و عاشقانه عمل میکنیم شهید علم الهدی

یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

میلاد ترابی فرد
اما از اسم محمد صادق خیلی خوشم میاد
دانشجوی کارشناسی معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع)
فعلا یادداشت های علمی و غیر علمی رو یک جا میگذارم
از هر کس که از این رهگذر میگذرد خواهشمندم تا مطالب بنده را در بوته نقد ببرد

پیام های کوتاه
  • ۶ بهمن ۹۴ , ۰۲:۲۵
    س
  • ۱۵ اسفند ۹۳ , ۲۱:۴۸
    .....
طبقه بندی موضوعی

منطق پژوهش مبنایی و بومی

يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۳۲ ب.ظ

چکیده

منطقا پیش از به میان آمدن بحث از یک پژوهش خوب، نگاهی به پژوهش­های حال حاضر ، به همین خاطر این نوع پژوهش ها را از 5 حیثیت مورد بررسی قرار میدهیم؛ نخست درباره خود شخصیت تحلیل کننده بحث خواهیم کرد، چراکه اساسا شخصیت انسان تحلیل کننده است که مسیر و نتایج یک پژوهش را مشخص میکند، و به همین خاطر میتوان گفت پژوهش نیز باید این شخصیت را داشته باشد، سپس درباره مبنا و مقدمه تحلیل صحبت به میان خواهیم آورد، در مرحله بعد حرکتی که بعد از این مبدا صورت میگیرد را تحلیل خواهیم کرد، یعنی روش تحلیل به میانه تحلیل کشانده میشود ولی تا این مرحله پژوهش به ثمر نرسیده و نیاز به این خواهیم داشت تا غایت هر تحلیل را مورد بررسی قرار دهیم، اما مرحله مغفول مانده بعدی که بسیاری از پژوهش­ها عاری از آن هستند بررسی اثرات بعیده یک تحلیل است، بررسی این موضوع و چگونگی آن در مرحله آخر خواهد بود، قسمت دوم نوشتار حاضر نیز حاوی جمع بندی نقدهای حاضر و ارائه پیشنهادات برای یک پژوهش صحیح است.

یک پژوهش بد چیست؟

سخن درباره شخصیت

سخن درباره شخصیت محققان به مقتضای بحث بر دو گونه استوار است، نخست آندسته­ای از صفات اخلاقیست که انسان کاوشگر برای رسیدن به حق، این غایت تفکر، است، همیشه مصائبی همچون انکار، لجاجت و شیفتگی به زخارف سد راه حق و حقیقت بوده اند، اما شایسته است که این مفاهیم به ردای مصادیق برای تقریب ذهن مخاطب ارائه گردد در جدول زیر موارد و مصادیق این سنخ از آفات را مشاهده میفرمایید:

هنجارهای اخلاقی و قلبی از بین برنده یک حرکت تحقیقی

ابن الوقتی و عدم ثبات کاری

کم طاقتی دربرابر نقد

عدم التزام به سخنان صریح الهی

فرعونیت در تحقیق

عدم کوشش برای نقد کامل کننده و جدل و سفسطه

بی احترامی به اندیشه و احترام به معلومات(باید دید کدام ارزشمندتر است معلومات یا اندیشه[1]!)

فکر اینکه دین محصور در ماست و لاغیر

نخبه گرایی و نخبه پرستی

جوزدگی و دل بستن به جریانات پرطنطنای تو خالی و اعتباری

کوتاه مدت نگری و تنگ نظری

در اهمیت این موارد همین بس که در نظریه‌پردازی‌ها، التزامات قلبی در رتبه اول قرار دارد و استدلال عقلی در همان راستا صورت می‌گیرد، یعنی همیشه قبل از یک حرکت علمی و ارائه آن به صورت منطقی سیرتی در پشت کار خوابیده و اعتقادی قلبی وجود دارد که به صورت منطقی درآمده است، مثال خوب برای این مورد تعریفیست که هر دو جریان حق و باطل از یک مسئله ارائه میکنند، به راستی باید به این اندیشید که چرا برخی مفاهیم در نزد اندیشمندان الهی و غیر الهی دارای تفاوت فاحش اند، یا مثال دیگر این است که هیچ وقت از یک دانشمند معتقد به مبناهای سرمایه مدارانه انتظار ارائه راهکاری در طول رشد معنوی جامعه داشته باشید.

اما این عوامل کافی نبوده و به طور حتم یک اندیشمند باز هم در صورت التزام قلبی به مبانی الهی رو به روبناها و افکار اشتباه آورد،پس نیاز به این است تا آفات فکری نیز مورد بررسی قرار گیرد، چراکه این مقوله­هاست که به یک تحقیق شکل منطقی میدهد یا که این افکار را به مرحل عملیات میرساند این عوامل باعث میشوند تا یک فکر مقدمات، روش­ها و یا نتایج درستی نداشته باشد، در جدول زیر نیز این موارد را مشاهده میکنید، لازم به ذکر است که موارد ذیل در چهار سطح موضوعات، مراتب، ملزومات و روش های تفکر است:

هنجارهای فکری از بین برنده یک حرکت تحقیقی

معضل

غیرعملیاتی بودن و عدم عطف به مسائل

زمانه نشناسی

عدم درک درست از واقعیات

کپی برداری صرف

عدم توجه به تاسیس

نداشتن استقلال و آزادی در تفکر

مبنایی نبودن و عدم رجوع به مبانی

سعی در قاعده­مند کردن ذهن با معارف موجود

نبود نوآوری و تکراری بودن آن، چه از حیث معلومات و چه از حیث سطح مورد بررسی

غربال نکردن و اعتنا به هر مسئله

نداشتن پویایی و حس نوبه نویی

عدم رعایت ترتب و اولویت مسائل

اعتقاد به روشهای انتزاع، استنتاج و تقسیم بندی­ها خاص

قبول بی دلیل دوگان ها و چند گان ها

حصر در سخن این و آن

عدم کوشش برای رسیدن برای فهم برای اثبات شخصیت خود و چرا چرا کردن قبل از فهم

در طی این تحلیل­ها میتوان دریافت که پژوهش نیز به نسبت فرد فاعل آن دارای شخصیت است و این شخصیت باید ساخته شود.

مبدا تحلیلی

در طول دوران معاصر با قشرهایی از روشنفکران روبرو بوده­ایم که صرف شباهت مسئله با مسائل مناطق دیگر جهان چنین اندیشیده­اند که راه حل نیز راه حل دیگران است، یا عده­ای دیگرصرف ورود یک نهاد در ایران برای توجیه به هر استدلالی دست به دامن میشوند، یا کسان دیگر به هنگامه تحلیل رویه­های متناقضی را با تحلیل­های دیگرشان دارند، مسئله­ای که در میان همه اینان میتوان به عنوان نقد ارائه کرد این است که همگی اینان دارای مبدا تحلیلی ثابتی نیستند، هر جز را مستقل از جز دیگر تحلیل میکنند یا که در تحلیل هر بخش به منطق و فروض پایه­ای و به تفکری که موضوع مورد بررسی از آن آب میخورد بی توجهند.

در دیگر سخن اینگونه میتوان گفت که تحلیل­های اینان از یک امر عاریست و آن مسئله بسیار مهم و اساسی مبنا، مکتب و مقدمات بعیده است، به هنگامه بی توجهی به مبناهاست که بازی در زمین حریف رقم میخورد، بدون مقدمه و مبنا ممکن است حتی یک شخص ایده­ای را از جایی کپی نکرده باشد ولی باز هم در زمین دشمن بازی کند چرا که مقدمه بعیده کار خودش را نسنجیده باشد و صرف نگاه در عرف این ایده را داده باشد، نتیجه ابن الوقتی و هرهری بنیادی در فکر کنشگران خواهد بود که نتیجه­ای جز آشوب و بی­نظمی در عمل نیست. جنبه دیگر از این بحث این است که انسان­های بدون مبنا حداکثر نقدشان در چارچوب خواهد بود و نه نقد چارچوب، این اسارت در پارادایم دیگران اثرات سازنده­ای نخواهد داشت. یکی دیگر از تبعات نداشتن مبنا فریفتگی در موضوعات است، مثلا کسی که مبنا نداشته باشد به حتم فریفته ظواهر امر شده و معیار ملاکی برای حق نخواهد داشت.

اما سنخ دیگری از افراد نیز هستند که حتی مقدمه بعیده و مبنا برای خود متصور هستند ولی باز هم در اشتباهند، دو مورد از این سنخ افراد در قسمت روش و اثرات به تفصیل خواهند آمد ولی باز افراد دیگری وجود دارند که باز هم در اشتباهند که جای سخن از اینان در همین مجال است؛ این افراد با پذیرش برخی تعریفات و همچنین سنخ از تعریفات مقدمه صحیحی را پردازش نکرده باشند، مسئله بعد این است که ممکن است شخص در گزینش مبانی دچار خطا شده باشد و مبنایی که اصلا درست نیست به عنوان مبنا پذیرفته باشد. شاید یک دلیل برای این مسئله این است که فرد محقق از حیث منابع دچار خطا شده است! همه این مسائل ما را به این سوال اساسی میرساند که چگونه باید یک مبنا را کشف کرد، طرز صحیح کشف و تعریف آن چیست؟ مثلا آنچنان که برخی میگویند، باید انتزاع کرد یا روش دیگری به غیر از این وجود دارد؟! اگر هست چگونه است؟!

شاید این سوال مطرح شود که به چه دلیل با انتخاب ناصواب مبنا انسان دچار خطا میشود، برای همین منظور نگارنده با تامل بر آثار و مباحث، فهم های ممکن از مبنا را احصا کرده و در مرحله بعد تبعات اینکه هر یک از معانی مبنا به صورت ناصحیح انتخاب شده اند در جدول ذیل مطرح کرده است:

معنای مبنا

تبعات انتخاب نادرست

گاهی اوقات  وقتی مقرر بحث درباره مبنا صحبت میکند، منظوری جز علت در یک سیستم ندارد، به این معنا که در عمق مسئله و در عمق یک روبنا علتی پنهان است که اگر آن نباشد گویی کل سیستم نیست.

با کشف ناصحیح علت، معلولات نیز ناصحیح درک خواهند شد

همچنین اگر علت به صورت نادرستی فهم شود خطر افتادن در وادی اعتقادات غیر الهی هست.

برخی اوقات دیگر نیز میشود که منظور نویسنده یا گوینده از بیان مبنا این میشود که کل سیستم به مثابه یک دور فلسفیست که اگر مبنا در آن نباشد سیستم حرکت نمیکند.

در مرحله تصمیم گیری و ارائه پیشنهاد به امور غیر اصیل تکیه میشود

در خیلی از مباحث ارائه شده تا حال شاهد آن بودیم که تقریر کننده بحث به جای ارائه تحلیل صرفا به توصیف یک پدیده پرداخته است در این بیان اگر سخن از مبنا برده شود، منظور جامع مشترک بین روبناهای قضیه است. یعنی تمام اتفاقاتی که در حال رخداد هستند دارای وجه مشترکی هستند و در حال تقویت آن وجه مشترک هستند.

 

خطای در مرحله تحلیل 

البته در برخی اوقات مشاهده شده است که منظور از بحث درباره مبنا در یک کل و یک نظام نیست بلکه منظور در یک پدیده منظور است، مثلا اینکه وقتی یک کار انجام میشود میگویند من بر مبنای یک چیزی این کار را انجام دادم میشود یک مبنای رفتاری، در واقع این تعریف جامع مشترک عمل و نظر را مورد توجه دارد.

اگر این مبنا درست نباشد، نیت که مبنای عمل است تباه خواهد بود

در برخی اوقات نیز مبنا به مثابه غایت حرکت مطرح میگردد، مثلا اگر در بخش مسکن اینگونه مطرح گردد که مبنا داشتن یک سرپناه خوب برای همه افراد جامعه است، اینجا فعلا و در زمان تقریر قول نه معنایی از سرپناه به خوبی دانسته میشود و نه این که سرپناه به توصیف خوب!...فقط اینجا منظور این است که ما میخواهیم به یک سمتی حرکت کنیم، در این تعریف مبنا از جنس شدن است.

خطا در مرحله عمل

 

 پس باید به این اندیشید که مبنا را باید از کجا آورد که صحیح باشد؟ و چگونه میتوان به یک مبنای درست و مورد اعتماد رسید؟

 

روش تحلیل

روش تحلیل از مسائل چالشی عصر ماست، اینکه بعد از کشف مبنا با چه روشی میتوان این مبنا را به سر منزل رساند، در این بین عده­ای هم هستند که برای این کار دارای روش خاصی نیستند، در واقع آنهایی که علی رغم شناسایی بسیار خوب در مرحله مبنا، توانایی برقراری ارتباط با صحنه عمل را ندارند، این سنخ از افراد چند دسته اند، نخست آندسته هستند که هیچ ارتباطی بین نظر و عملشان وجود ندارد، یعنی مثلا در بخش مبنای نظری مقاله سخن از فلسفه اسلامی میزنند، ولی در قسمت ارائه پیشنهادات سخن از امور نامربوطی میزند که در بهترین حالت فقط میتواند، توجیه کند و نه استدلال، در واقع این افراد قادر نیستند تا مبانی را در صحنه واقعیت پیاده کنند. این دسته از افراد در واقع با بی توجهی به مسئله منطق حل مسئله کار خود را پیش میبرند، مثلا یک مشکل در این میان برای برخی این است که چنین می اندیشند که منطق ارسطویی قادر به پاسخگویی به همه این مسائل هستند، حال آنکه این منطق عهده­دار استخراج کلیات نظریست و عده­­ای چنین می­اندیشند که سخن از مبنا به این معناست که باید از بدیهیات شروع کرد حال آنکه بدیهیات در دستگاه منطقی خاصی تعریف میشود که ربطی به موضوع مورد بررسی و منطق آن ندارد.

اما سطح بالاتر این قضیه این است که عده­ای با اتخاذ مبنای درست، و استفاده از روش این مبانی را به درستی(از منظر روش) در صحنه عمل پیاده میکنند ولی باز هم دچار اشتباه هستند، این اشتباه ناشی از این است که آنها در انتخاب روش­ها به این نیندیشیده اند که این روش چقدر به مبنای متخذ شده مربوط است؟ به عبارت بهتر روش و مبنا باید با هم سنخیت داشته باشند، مبنا باید بتواند روش خود را تولید کند، مگرنه در عمل هیچ پیاده سازی حقیقی­ای مشاهده نخواهد شد، این سخن بدین معنا نیست که نباید از استنتاجات دیگر مکاتب و تحلیل­ها استفاده کرد، چرا، باید استفاده کرد ولی نسبت به معیارهایی که از مبنا کشف شده است، پس یکی از ویژگی­های مبنا ارائه معیار برای گزینش استنتاج است، مگرنه کسی که نتواند این مرحله را به سرانجام برساند میشود به مانند کسی که بی توجه از استنتاجات استفاده میکند و یا بدون دلیل به یک سری تقسیم بندی­ها ایمان می­آورد و یا یک سری دوگان و چندگان را میپذیرد و چه بسا با این پذیرش­ها از مبنای خود دور شود.

 و هذا سوال اخری که چگونه میتوان به یک روش تحلیل مطمئن تعریف کرد؟

صور تحلیل

مسئله­ای که بعد از روش خود را جلوه میدهد این است که این روش و مبنا باید با ادبیاتی بیان شوند و این مسئله صورت تحلیل ما را تشکیل میدهد، شاید نتوان از این حیث اشکالی به کسی وارد دانست، اما با دقت نظر میتوان دریافت که حتی کلام و ادبیات نیز در شکل تصمیم و تحلیل تاثیرگذار است، چراکه از هر لفظ دارای بار ارزشی خاصیست که در انتقال مفهوم مبنا به ما کمک میکند پس باید به این نیز باید فکر کرد که ادبیات را باید از کجا آورد؟

غایت تحلیلی

تا اینجا مبنا بنا شده! روش مهیاست و صورت تحلیل انتقال دهنده مفاهیم است، یک بحث میماند و آنهم این است که این تحلیل و تحقیق به چه هدفی باید برسد، برای چه ساخته شده است؟ باید دانست که عدم دقت در کشف هدف و غایت همان تبعاتی را دارد که در مبنا با آن روبرو بودیم، پس چگونه میتوان به یک هدف و غایت مطمئن رسید؟

اثر بعیده تحلیلی

یکی از مهمترین موارد مغفول در در بحث یک تحقیق این است که یک نفر باید اثر بعیده طرح خود را بسنجد که تاثیر پیشنهادی که او میدهد بر بقیه اجزا و عناصر حول موضوع چیست؟ تازه بعد از این یک سطح دیگر از این بحث وجود دارد و آن هم این است که آیا طرحی که از یک مبنا شروع میشود آیا به خود مبنا رجوع میکند یا که نه؟

یک پژوهش خوب چیست؟

مقدمه

در خلال تحلیل­ها و تفاصیل فوق یک امر به خوبی جلوه­گر مسائل مطروحه بود و آن هم ((حجیت داشتن در اتخاذ و استفاده از)) منابع، روش­ها، ادبیات و غایات است، چه بسیار اندیشمندان که با تفکر و ذهن خلاق خود به مسائل و جواب­هایی رسیده­اند، اما سوال اینجاست که آیا ذهن خلاق و با جولان بالای اینان میتواند برای بشر به عنوان  معیار و ملاک  قرار گیرد یا این مواضع باید با تکیه بر منبعی مطمئن و لایزال باشد تا به بتوان به اعتبار آن حجیتی قائل بود، بشری که مفطور به فطرت الهیست، از بلا و خطرات این فطرت در امان نیست، در ضمن اگر این معیار و ملاک مطمئن نباشد نمیتوان گفت که او در جهالت نیست! و از خصوصیات جاهل این است که یا در تفریط است و یا در افراط، یا فلسفه پنداری علمی دارد یا عمل زدگی مشی او در راه رفتن است، بشر جاهل عدالت در تفکر و اقتصاد مشی ندارد. بشر جاهل بر تخیلات خویش بیشتر از واقعیاتِ واقع اعتماد دارد و هفتاد و اندی مشکل دیگر... به راستی چگونه میتوان مطمئن بود که ما در جهالت نیستیم؟ آیا راهی به جز این نیست که با تعبد به وحی به مسائل خود بپردازیم؟ آیا غیر از این است که اگر فرمان موسایی وحی بر دل و جان پژوهش­های ما ننشیند، فرعونیت و استکبار و جهالت روح حاکم خواهد بود؟!

تا اینجای بحث به این رسیدیم که چه تحقیق­هایی مورد اشکال است، در این سیر به سوالاتی رسیدیم که به مقتضای بحث دارای سیر و نظام خاص خود هستند، گاه این امور مربوط به منابع تحقیق است و گاه روش تحلیل و تحقیق آن، اما در جمع بندی باید اینگونه گفته که چگونه یک پژوهش میتواند شخصیتی سالم، قابل اطمینان از حیث پیش­فرض­ها و تعاریف داشته باشد و نمود یک شخصیت الهی را بنماید که متعبد به وحی در صدد رسیدن به غایات باز هم الهی است، این شخصیت الهی باید جلوه­گر استقلال و آزادی در فکر در راستای ولایت الهی چه نظرا و چه عملا باشد، تعصبی بر منیت خود نداشته و با احترام به تجارب نسبت به مبنای الهی خویش در پی کشف نادانسته­های مقصود است.

منبع و مبدا

با توجه به آنچه در بالا بدان اشاره رفت، منبع، مبدا، مکتب و مقدمه ما که هیچ شکی در پذیرش آن نیست، قرآن است، با این کتاب الهیست که میتوان مسائل را فیلتر کرد چرا که قرآن فرقان است، با این کتاب است که میتوان درباره همه چیز تبیین آورد، چرا که قرآن تبیانا لکل شی است  در اینجا لازم است تا چند مسئله را مورد بررسی قرار دهیم، نخست اینکه منبع و مبدا باید از چه جنسی باشد؟ از جنس نظر یا عمل؟ در جواب این سوال باید گفت که منبع و مکتب باید جامع باشد، چه در عمل و چه در نظر، چراکه اگر منبع و مکتب در نظر سخنی برای گفتن نداشته باشد، کسان دیگری هستند تا معارف خویش را دخیل کنند، نتیجه استحاله عمل میشود، چرا که ایندو در تعامل ­اند، برعکس­اش نیز به همین شکل اگر در عمل حرفی برای گفتن نداشته باشیم بقیه­ای هستند که عمل کنند، نتیجه انقلاب در معنا میشود. خوب تا اینجا از قرآن انتظار رسیدن به عمل و همین طور پوشش عمل را داریم، حال اینجا سوال پیش می­آید که در اینجا مسئله را از قرآن میگیریم یا نه برعکس است، مسئله را به قرآن عرضه میکنیم؟ به نظر میرسد با توجه به آنچه در بالا اشاره شد بهترین حالت هم این است که مسئله را باید از قرآن گرفت، چراکه اگر این اتفاق نیفتد باز امکان آن وجود دارد که ما مسئله را بر قرآن بار کنیم، مخصوصا که اگر مسئله در نظام کفر و استکبار طراحی شده باشد و آنگاه خواهد بود که قرآن را هم در زمین بازی دیگران بازی داده ایم!

مسئله بعدی سازوکار اشاعه و عملکرد این کتاب مقدس است: اینجا سوال پیش می­آید که عمل و انس با این کتاب مربوط به کیست؟  هر کس چه وظیفه ای در قبال این موضوع دارد؟ در پاسخ باید گفت که در مجموعه دین قرینه­ای بر این امر نداریم که تلاوت و تدبر در این کتاب الهی مختص یک گروه خاصی باشد بلکه تدبر(با آن روش خاصش) حتی به کافران هم توصیه شده است، ولی آن امری که مختص به گروه خاصی است، تبیین و تفسیر آن است که مخصوص ائمه اطهار و جانشینان آنها در عصر غیبت است، به دیگر سخن قرآن چه در عمل و چه در نظر مخصوص به حاشیه شخصی عده­ای نیست، بلکه جامعه بالکل باید با آن انس داشته باشند، مخصوصا وقتی که درباره مردم در مقام جامعه سازی و تمدن سازی صحبت میشود، باید تدبر  میدان­دار تحلیل باشد، که در واقع هم حاکم جامعه و هم مردم باید قرآن را فهم کنند، منتها حاکم به واسطه جایگاهش در سطح عمیق تری باید تامل کند که همان تبیین و تفسیر است ولی مردم به واسطه ولایت در سطح پایین تری موظف­اند و این امر است که رابطه بین مردم با ولی را محکم میکند.

تعامل با واقعیات

در قرآن آنچه در رابطه با وظیفه انسان ها در قبال قرآن بیان شده، تدبر است ولی در عالم خارج انسان ها موظف به تعقل و تفکر هستند ولی آنچه در این میان است این است که این مفاهیم قرآنی را چگونه میتوان به واقعیت متصل کرد تا بتوان بر اساس آن عمل کرد؟ در این میان شاید بتوان گفت قرآن مسائل ما را به صورت مفهومی بیان میدارد، ولی برای عملی کردن این مفاهیم بایستی مصادیق را بهتر شناخت و این به علم شخص در آن حوزه مربوط است، نکته جالب که قرآن اینجا جاودانگی خود را نشان میدهد که در هر عصر مصادیق نسبت به رشد انسان­ها متغیرند، مثلا در زمانی که حکومت اسلامی شکل نگرفته، انفاق معنای مثلا صدقه یا یک امر فردی را شاید بدهد ولی در عصر حکومت اسلامی انفاق شاید معنای بهبود زیرساخت­های تولید و ایجاد تسهیلات نسبت به تولید داخل را بدهد. البته از این تقسیم بندی چنین فهم میشود که مسئله­ای که باید به آن در باب جامعه اندیشید، این است که چگونه باید اندیشید، پس بیاییم به این فکر کنیم که چگونه فکر کنیم.

مسئله بعدی این است که تجربیات نیز در فهم بیشتر مصادیق به ما کمک میکنند، چراکه مثلا اگر اندیشمندی فهم بیشتری از یک مصداق فهمیده باشد یا که در جامعه­ای یک رهبر مقداری از معارف قرآن را پیاده کرده باشد به ما کمک خواهد کرد تا یک سطح بالاتر از این مسئله را درک و اجرا کنیم، همچنین این تجارب و آگاهی­ها ما را در ساختن ادبیات مخصوص به مکتبمان کمک میکند علاوه بر اینکه خود قرآن نیز ادبیات با الفاظ و ادبیات مخصوص به خودش ما را در این راه کمک میکند.

مردم

البته باید در تحلیل ها این را لحاظ کرد که ما در حال صحبت بر سر چه قشری هستیم و این قشرها و راه حل ها چگونه ساخته میشوند، مثلا وقتی سر مردم و راه حل­هایی که با اراده جمعی مردم سروکار دارد باید این مسئله را دید که ما باید در همان سطح مردم صحبت کنیم، مثلا اگر صورت مسئله ما اقتصاد مردمی است که در آن مردم حاکم بر جریان ثروت و کار و تولید و... میشوند، پس باید راه حل ما در سطح فهم و معرفت مردم باشد که همان تدبر است.

ارائه یک روش

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

 

 


[1] بدیهیست که کسی که روش اندیشیدن را یاد گرفته باشد دستیابی به تمام مغلومات برایش آسان تر است به خاطر همین عده­ای معتقدند که در علوم اصالت به کمیت مطالب یاد گرفته شده نیست بلکه این است که شخص چقدر توانایی برقراری این موضوع را با واقعیت دارد که این هم اصالت را به روش و مواد خام اولیه­ای که شخص فرا میگیرد، میدهد.

  • محمد صادق ترابی فرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی