یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

ما عاقلانه می اندیشیم و عاشقانه عمل میکنیم شهید علم الهدی

یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

ما عاقلانه می اندیشیم و عاشقانه عمل میکنیم شهید علم الهدی

یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

میلاد ترابی فرد
اما از اسم محمد صادق خیلی خوشم میاد
دانشجوی کارشناسی معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع)
فعلا یادداشت های علمی و غیر علمی رو یک جا میگذارم
از هر کس که از این رهگذر میگذرد خواهشمندم تا مطالب بنده را در بوته نقد ببرد

پیام های کوتاه
  • ۶ بهمن ۹۴ , ۰۲:۲۵
    س
  • ۱۵ اسفند ۹۳ , ۲۱:۴۸
    .....
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهاد سازی» ثبت شده است

۲۸
تیر

طرح مسئله

  مسئله ولایت، مسئله­ای نیست که در دوره اخیر و با بروز و ظهور انقلاب اسلامی پدید آمده باشد بلکه این امر ریشه در مبانی و مبادی اسلامی دارد، چه آنجا که در قرآن کریم این ماده 124 بار به صورت اسم و 112 بار به صورت فعل به کار برده شده است و چه آنجا که در احادیث و روایات بسیار از آن سخن به میان آمده است، حال در این میان دو سوال پیش می­آید، یکی اینکه ولایت چیست؟ و ولایت فقیه بر چه مبنایی استوار شده است؟ و مسئله دوم هم این است که وقتی تبیین یک مسئله فهم میشود، چگونه میتوان آن را به میان جامعه کشاند و آن را به منصه ظهور رساند؟ نوشته زیر تلاشیست در این راه تا نخست مسئله ولایت را تبیین کند و بعد از آن از این تبیین مبنا را بیرون بکشد تا در پیشنهادات عملی از اینن مبنا استفاده کند، در قدم دوم نیز بحث سر این است که این تبیین با چه روشی قادر به بروز و ظهور در جامعه است، برای این کار و برای تبیین عمل سه مسئله مورد نیاز است: مبدا، مبنا و غایت که در قسمت زمینه ­ها مسئله مبنا تبیین شده و در قسمت بعد مبدا و غایت یک عمل مشخص میشود. در قدم آخر نیز  نگارنده با ارائه چند پیشنهاد عملیاتی، تمامی تحلیل­های فوق را با مصداق تبیین میکند، باشد که خواننده محترم با نگاه به پیشنهادات منطق را فراگیرد، مگرنه مصادیق ارائه شده، نمونه ­هایی بیش نیستند. در قدم آخر بین مسائل تبیین شده مثالی عملی تر در تبیین به نظر خواننده گرامی داده میشود.

تعاریف

«ولایت» واژه ای عربی است که از کلمه «ولی» به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر بدون آنکه فاصله ای در میان آن دو باشد که لازمه چنین توانی و ترتبی ، قرب و نزدیکی آن دو به یکدیگر است. از این رو این واژه با هیئت­های مختلف (به فتح و کسر) در معانی «حب و دوستی»،«نصرت و یاری»،«متابعت و پیروی»و«سرپرستی» استعمال شده که وجه مشترک همه این معانی همان قرب معنوی است[1]. در قرآن سخن از «ولاء»،«موالات» و «تولی»زیاد رفته است. در این کتاب بزرگ و آسمانی مسائلی تحت این عناوین مطرح است، آنچه مجموعا از تدبر در این کتاب مقدس به دست می­آید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: منفی و مثبت؛ یعنی از طرفی مسلمانان، ماموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند ولی از طرف دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام بورزند. ولاء اثباتی اسلامی نیز به نوبه خود بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص، ولاء خاص نیز اقسامی دارد: ولاء محبت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرف یا ولاء تکوینی.[2]

آنچه از این تعاریف برمی آید، این است که ولایت امری نظری و صرف نیست، بلکه امری به واقع و در حال وقوع است، این بدین معناست که هر چه یک انسان به سمت انسانیت و رشد و خدایی شدن برود، استحقاق بیشتری در هستی در استفاده از جهان دارد، جدا از اینگونه مباحث نظری، این امر عقلانی به نظر میرسد که هر چند یک نفر از بقیه بهتر باشد و انسانیت بالاتری داشته باشد، استحقاق بیشتری از بقیه در آن موضوع داراست، مثلا هر کس که دانش بهتری درباره سد سازی داشته باشد، بیشتر از بقیه استحقاق ساختن یک سد را دارد.

وجه دیگری از مسئله ولایت، مسئله نظاممندی است؛ چنانکه هر کس بر دیگران ولایت داشته باشد، کسان دیگری نیز تحت ولایت او هستند و همین طور کسان دیگر نسبت مقام والاتر ولایت و نسبت به هم وظیفه و درجه و جایگاه پیدا میکنند.

مبنای ولایت

 اما در این میان نکته­ای که باید تذکر داد این است که در هر حرکتی ما نیاز به مبنا و مبادی هستیم، چراکه بدون مبنا و مبادی امکان پذیرش هر تفکر و یا عملی وجود دارد و این خود به مثابه یک بی نظمی و آشوب در پذیرفته­های ماست، با این توصیفات که در بالا ذکر آن رفت به خوبی میتوان دریافت که تنها معیار و ملاک نظام ولایت، مسئله رشد است، چرا که بر اساس این معیار است که یک نفر در جایگاه بالاتری قرار میگیرد و دیگران در جایگاه پایین­تر، به اصطلاح رشد، تنظیم کننده شبکه ولاءهاست.

البته واضح است که در اینجا منظور ما از رشد یک مصداق تام،مجرد و تکوینی نیست، چرا توحید تام و تمام مصداقی ندارد جز گردن نهادن به هر آنچه خداوند فرمان داده است[3]، این مصادیق جزء هستند که توحید مطلق را میسازند، برای درک بهتر این مسئله به جدول ذیل[4] دقت بفرمایید:

رشد و توانمدسازی

البته چنین میتوان گفت که مبنا در موارد فوق امر والاتری به نام بینش یا ایمان است.


چگونگی

  • محمد صادق ترابی فرد
۰۶
آذر

جام جم نامه

(نهاد سازی در اقتصاد مقاومتی با توجه به تجربه جهاد سازندگی)

 شاید این شعر را بارها شنیده یا خوانده و یا چه بسا نوشته باشیم که سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت ز "بیگانه" تمنی میکرد، این موضوعیست که درباره تک تک انسان ها صدق میکند، اما آیا جامعه نیز چنین است؟ آیا جامعه نیز جام جم دارد؟ اگر دارد کجاست و چگونه عمل می کند؟ اصلا جوامعی که به جایی رسیده اند، جام جمشان در کجا بود و چگونه از آن استفاده کردند؟

در این باره از دو جنبه میتوان سخن راند، نخست از جنبه مردمی مسئله که مردم جامعه چگونه باید باشند تا جامعه ای پویا و درونزا داشته باشیم و جنبه دوم این مسئله نگاه از طرف حاکمیت به مسئله است و اینکه دولت برای داشتن جامعه ای پیشرو چه باید کند؟ درباره این که مردم چگونه باید باشند این روزها شاید سخن زیاد شنیده باشیم، از بحثهای فرهنگی گرفته تا حرفهای مسئولین اکثرا ناظر به مردم است! اما بحث مغفول در این میان این است که با فرض قبول اینکه اگر مردم خوب باشند جامعه خوبی خواهیم داشت، آیا این سوال را پیش نمی آورد فردی با لباس پاکیزه اگر در کوچه و خیابان کثیف راه برود آیا او نیز کثیف نمیشود؟ جواب را در جنبه دوم مسئله باید جویا بود....حکومت چگونه باید جامعه را اداره کند؟

در جواب سوال یاد شده دو دسته از افراد داریم، نخست آنکه در تمنی  بیگانه، ره در کوچه خیابان های انحرافی و غیر بومی میکشد و جامعه را میکشاند به آنچه میبینیم، اما دسته دومی نیز در این میان وجود دارند، این گروه در پی آنچه خود داشتِِ دل، در این پیچ و واپیچ تاریخ در پی شاهراه تمدن آینده اند و......

بس است سخن به حاشیه نمیبریم، فقط همین را بگویم که در این مقال و مجال دوست دارم تا از دریچه دید گروه دوم مسئله ای به نام نهادسازی را با هم به نظاره بنشینیم:

خلاصه قسمت­های قبل!

با اتمام جنگ جهانی دوم، دو اتفاق افتاد نخست تقابل دو بلوک(خیالی)شرق و غرب تقابل نظریات آندو مشهود شد و دوم آنکه در طرف غرب نیز انقلابی علمی علیه تئوریهای خوشبینانه کلاسیک رخ داد و آنهم با انتشار کتاب نظریه عمومی پول، بهره، اشتغال توسط جان مینارد کینز با منطق دخالت موثر دولت در اقتصاد برای افزایش تقاضای کل با استفاده از افزایش مخارج دولت و افزایش سرمایه گذاری شکل گرفته بود، این دو عامل همه دست در دست هم دادند تا فصل جدیدی از انواع دولت ها را در کشور ما رقم بزنند، و آنهم با استفاده از توصیه­هایی بود که توسط آمریکایی ها شد و منجرو به تشکیل نهادهایی همچون سازمان برنامه ریزی، بانک مرکزی و وزارتخانه های مربوطه شد، در واقع دولت را در آن دوران کس دیگری نهاد سازی کرده بود، اینکه اینجا سخن از نهادسازی میرود منظور سازوکار پیاده سازی یک تفکر توسط حاکمیت در جامعه است، اگرچه نهاد را میتوان با مناسبات درون یک جامعه نیز اطلاق کرد که در جای خویش بحث خواهیم کرد.

همانطور که مشاهده میکنید چند اتفاق در این میان به خوبی مشهود بود، نخست آنکه این کارها با توجه به دو اقتضای جامعه صنعتی اروپایی و اقتضای اقتصاد سرمایداری شکل گرفت ،دوم اینکه حاکمیت در آنموقع هیچ تجربه ای را"پس"روی خود هم نداشت، سوم اینکه دولت هیچ اصول و پیش فرض های اولیه نداشت تا با آنها جامعه را اداره کند، نتیجه این بود که در دام تمنی بیگانه افتاد و وجوه دیگری نیز در این بین بود که مجال این مقال به آن نمی پردازد.

یک تجربه مبارک

تاسیس جمهوری اسلامی ایران وامدار نابودی رژیم پیشین بود، در این دوران ساختار تولید در روستاها که همان کشاورزی بود(به خصوص پس از انقلاب سیاهِ سفید) رو به ویرانی نهاده بود و محرومیت در روستاها موج میزد، شهرها، به غول هایی مصرفی تبدیل شده بودند، اقتصاد نفتی بود، تولید محصولات صنعتی در کشور وابسته، مونتاژی و سرمایه بر بود، صنعت در کشور بومی نبود و نیاز به متخصصان خارجی یا خارج رفته بود تا آن را راه اندازی کنند، این اوضاع شلخته ناموزون تازه خواهران و برادرانی اجنوی نیز داشت؛ تحریم و جنگ، در کل میتوان این دوران را در دو عبارت خلاصه کرد، نبود بلوغ و توانمندی اقتصادی در کشور و دوم وجود محرومیت و حرمان مردم در رفع محرومیت و اینکه نهادی نبود تا آنها را برای این کار بسیج کند.

در این اوضاع بود که انقلاب دست به کار میشود؛ در این میان رهبر انقلاب خود لجام کار را در دست میگیرد و به گونه ای کاملا مبتکرانه برای هر مشکلی نهادی را تاسیس میکند، نهضت سواد آموزی، بنیاد مسکن، بسیج و سپاه پاسداران و نهاد های دیگری از این دست که((در شرایط مقاومت تشکیل شدند))، ولی در این میان یک نهاد رنگ بوی خاص دیگری میدهد و آنهم نهادیست به نام جهاد سازندگی که در گام نخست به پیشنهاد دانشگاهیان و برای جهاد درو و کمک به روستاییان در امر درو آغاز شد اما این نهاد در سالهای بعد بخش های معنادار دیگری را نیز در خود جا داد ازجمله کمیته فنی و عمرانی که در خودکفایی وسایل کشاورزی قدم بر میداشت و کمیته های دیگر که در این نهاد تشکیل شد. این کمیته ها گاها به مرحله تولید علم نیز میرسیدند، مانند آنچه در مجله جهاد در تاریخ آذر 1364 در سخنرانی آقای تقی امانپور درباره صنعت روستایی ارائه شده و کاملا حرفهای جدیدی در حوزه علمی را نشان میدهد.....در توصیف جزئیت های این نهاد در کتابها متعدد باید قلم فرسایی شود اما منظور ما در این مورد موضوع کلی دیگریست که در آینده به آن اشاره میرود.

....حالا بسم الله الرحمن الرحیم

در قسمت قبل به این اشاره رفت که منظور ما در این نوشتار جز ها و کمیته های جهاد نیست، خوب است اینجا به این نکته اشاره کنم که در مواجهه با هر امر اجتماعی باید این نکته را همواره در نظر داشت که هر امر اجتماعی­_هر چند خودش در یک نظام معنا میشود_ولی خودش یک نظام است که عبارتست از یک سری اجزا که بر اساس یک مبنا در راه تحقق یک هدف دارای ربط خاصی هستند، این موضوع درباره جهاد نیز صادق است، این نهاد هر چند در گستره تحقق یافته­اش دارای کمیته ها و کارکرد های گونه گون است، اما این کمیته ها در واقع اجزای نظام یاد شده اند که هر کدام دارای نقش، کارکرد، هدف و جهت خاص خود هستند[1]ولی سخن در اینجا درباره طول نظام، که همان مبنا و هدف اش باشد است، در بخش های پیش رو این مبادی به استحضار خواننده عزیز میرسد:

در بیان مبنا

در قسمت­های اخیر بدان اشاره رفت که اقتضای دوران شکل گیری جهاد سازندگی دو ویژگی داشت: "نخست نبود بلوغ و توانمندی اقتصادی در کشور و دوم وجود محرومیت و حرمان مردم در رفع محرومیت و اینکه نهادی نبود تا آنها را برای این کار بسیج کند"، اگر بخواهیم تا به پیش فرض های این دو عامل برسیم، خوب است سری به بنیان های فکری انقلاب اسلامی انداخته باشیم! در این میان نبود بلوغ و توانمندی اقتصادی در کشور، نبود یک معروف و محرومیت، وجود یک منکر اجتماعی بود، نتیجه این که در این میان مبنا و بنیاد جهاد بر امر به معروف و نهی از منکر است، اما در سطح جامعه، چراکه محرومیت و توانمندی دو امر اجتماعی هستند، حال دوست دارم تا حرف خود را تعمیم دهم، تشکیل جهاد سازندگی در سطح حاکمیت در دراز مدت تولید کننده معنای جدیدی از دولت است، دولتی که دو کارکرد بیشتر ندارد ساختن معروفات و از بین بردن منکرات[2]، البته در سطح جامعه، یک مثال خوب در این حوزه صدور فعل خوب است، این کار در جهاد به وسیله تاسیس دفاتر جهاد در نقاطی محروم از دنیا مانند لبنان و تانزانیا صورت گرفت نکته بعدی این است که این که چگونگی این امر چون است این مبنا آن را تعیین و تبیین میکند ولی خوب است در این جا به چگونگی آن اشاره کنیم، تعبیر هوشمندانه ای توسط امام خمینی در دو جای پیام تشکیل جهاد سازندگی وجود دارد، نخست در آغاز پیام که میفرمایند: ((ما در مشکلات باید متوسل بشویم به ملت.....ما دستمان را پیش ملت دراز مى‏کنیم، و از ملت مى‏خواهیم که همه در این نهضت شرکت کنند و همه دست برادرى به هم بدهند و این سازندگى و جهاد سازندگى را شروع کنند)) این قسمت از پیام را میتوان در تفسیر آیه 25 سوره حدید دانست که میفرماید: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ "لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط" برای توضیح به ادامه دقت فرمایید:

مفهوم پیشرفت

یکی دیگر از پایه های اقتصاد مقاومتی رشد و پیشرفت است، در منظر نگارنده این اصل در جهاد سازندگی در مفهوم خودکفایی نهفته است، جهاد در آن سال ها در دو جبهه میجنگید، نخست در روستاها در پی رفع محرومیت در کشاورزی بود و دوم در جنگ یکی از پایه های دستگاه جنگی کشور محسوب میشد، دلالتی که بنده از این عمل دریافت کردم در این بود که خودکفایی دو نوع است، نخست خودکفایی ضروری، که از ضروریات اولیه انسان برای زندگی است، مانند کشاورزی و پوشاک که این مسئله در روستا تبلور می یابد، اما این مسئله کافی نیست، باید نگاه رو به جلو داشت و آینده را دید، اینجاست که شق دوم خودکفایی با نام خودکفایی کمالی شکل گیرد، در زمان هایی و یا مکان هایی عده ای باید کار های جدید انجام دهند، به تعبیری باید جبهه جدید باز کنند و با در صحنه بودن با اقتضائات جدید کمال جدیدی را برای جامعه کسب کنند.

درست کردن عقبه تئوریک

در عمل هر نهاد برای حیات نیازمند علم است، این حقیقت در جهاد از دو جنبه قابل بررسی است: نخست آنچه اتفاق افتاد و آنهم این بود که تقریبا از سال 1364 این نهاد به دام تئوری های توسعه افتاد و به تباهی رفت ولی جنبه دیگر این موضوع آن است که باید اتفاق می افتاد و کلید آنچه باید اتفاق میافتاد در جایگاهی بود که در ساختار جهاد تعبیه شد  آنهم جایگاه نمایندگی ولی فقیه در شورای جهاد بود، که البته با توجه به اطلاعات به دست آمده عملکرد خوب و درستی از این جایگاه مشاهده نشده است، برای توضیح این جایگاه، جای این توضیح هست که از مرحله علم تا عمل در جامعه ما دارای سه جایگاه استنتاج، استناد و انطباق هستیم، ولی فقیه حکم دین را استنتاج میکند، کارشناس آنرا در ساختار جامعه جاری میکند و ادارات در جامعه اجرا میکنند، اتفاقی که درباره جهاد افتاد درست عمل نکردن حلقه میانی آن بود.

رفتار مشکک و نبود استخدام

حال که با مبنای اینگونه نهاد سازی آشنا شدیم، حال باید دید که این نهاد چگونه عمل میکند؛ از تمایزات رفتاری جدی جهاد با دولت­های معمول این بود که دولت وقتی میخواست کاری را انجام بدهد نخست طی مراحل بروکراسی سازمانی را طراحی میکرد و با برنامه ریزی سازمانی را به وجود می آورد و در دنباله آن را اداره میکرد ولی جهاد بر اساس آیه شریفه (( قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فردی ثم تتفکروا[3])) نخست ساحت نیازی را کشف میکرد، سپس در آن وارد میشد و با تفکر آن را پیش میبرد این کار تمایزی جدی را در پی داشت و آن هم این بود که کار به صورتی بطی و آرام با افرادی کم شکل میگرفت و به جایی می رسید که به صورت یک جریان اجتماعی شکل گرفته بود. فرد نخبه ای را فرض کنید که در یک دوره کامل علوم اسلامی را فراگرفته و همزمان با آن با مسائل روز رشته خاص آشنا میشود همزمان با آن در کنار یکی از مسئولان امر به عنوان یک مشاور کار میکند یا نه، خود به عنوان مجری وارد عمل میشود.

از طرف دیگر یکی از نکات اصیلی که اوایل جهاد شکل گرفت موضوع دائمی نبودن کار افراد در مجموعه بود، نشریه جهاد، شماره 48 اسفند ماه 61: از دائمی نبودن نیروهای جهاد گلایه دارد و این امر را مولود آن دانستند که وظیفه جهاد تامین نیروهای آنی انقلاب بوده و در دنباله کادر سازی برای نفوذ در بدنه دستگاه سنتی استفاده شوند، اما میتوان به این پدیده به عنوان مزیت نگریست که در آن افراد با توجه به ابتکار و خلاقیت و مهارتی که از خودشان بروز میدادند از بستر جهاد استفاده میکردند تا قوه خود را به فعل برسانند.

 از این مسئله میتوان به عنوان مهمترین تضاد و تعارض جهاد سازندگی با بوروکراسی اداری نام برد، چرا که نظام مکانیکی غرب بدین گونه است که با محصور کردن شخص در یک رشته و یک شغل او را از حرکت باز میدارد، این بی حرکتی، یکسانی و عدم نوسان ها در زندگی انسان ها را از بالفعل کردن ظرفیت هایشان باز میدارد، در واقع عالم هستی نیز بدین گونه است که هر روز اقتضائی جدید توسط خداوند خلق میشود تا انسان ها در بستر آن تغییر کنند، حرکت کنند و رشد کنند، بوروکراسی غربی چه با دید مکانیک و چه با دید ارگانیک دنبال همین است تا انسان ها را در خدمت خود قرار دهد.

در منظومه فکری اقتصاد مقاومتی نیز یکی از دوپایه اصلی عدالت است که در کنار رشد شکل میگیرد و به نظر نگارنده عدالت در اینجاست که شکل میگیرد، بله با جوشیدن ایده و فکر بر اساس اسلام ناب انقلابی است همه چیز در جای خودش قرار میگرید.

با این تعابیر کارکرد دولت با توجه به سخنان مقام معظم رهبری در 1/1/93 عبارت است از مسئولیّت برنامه‌ریزی، زمینه‌سازی، ظرفیّت‌سازی، هدایت و کمک که کاملا در جهاد سازندگی، مخصوصا در قسمت پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد(پ.م.ج.ج)کاملا مشهود است.

... و اما مثال

یک مثال خوب در این رابطه شکل گیری مفاهیم جدید است، از جمله آنها مفهوم کار است، برای درک این موضوع به جدول زیر توجه فرمایید:

مفهوم کار در جامعه امروز

مفهوم کار در فضای جهاد سازندگی

مصرفی(مانند فست فود ها و ...)

تولیدی

نزدیک به مفهوم سرمایداری و انحصارگرایانه و استثمارگرایانه و پیمان کاری، به صورتی که ثروت ها و نوآوری ها در دست سرمایه دار است

برآمده از دل مردم، ثروت در دست مردم ولی دولت آن را هدایت میکند

کاذب و در راستای رشد اسمی اقتصاد(افزایش اعداد و ارقام شاخص هایی مثل بورس)

در راستای رشد واقعی اقتصاد با افزایش در تولید ملی و رفع محرومیت

کاری که کتاب ها میگویند

کاری که جامعه اقتضا میکند

دور از نوآوری و به دور از واقعیت های مورد نیاز جامعه

نوآور و خلاق بودن به دلیل مواجهه حقیقی با مسائل

با توجه به نیازهای کاذب و تعریف شده در فضای تمدنی غرب

با توجه به نیاز های واقعی روز

نگاه ها به دست دولت برای اشتغال زایی

جوشش از درون

 

مقایسه عملکرد

حال که به بررسی مبانی و مبادی این نهاد پرداختیم شاید این سوال در ذهن خواننده پیش آمده باشد که چنین سازمانی با این توصیفات آیا در عمل هم توانست خود را خوب نشان دهد؟ کارایی این مدل چگونه بود؟ جواب به این سوالات در چند بخش وجود دارد، نخست در آمار و ارقام که در جدول زیر مشاهده میشود، نکته قابل تذکر در این میان این است که این خدمات در میان سال 1357 تا 1367 دارای تنوع بیشتری نیز بوده که زمان قبل از آن، این خدمات مشاهده نمیشود:[4]

بخش دیگر از این ارزیابی مربوط است به مدیران و متخصصان فراوانی است که در این نهاد مقدس به شکوفایی رسیده و بعدها حتی در سطح وزیران نیز حضور پیدا کردند.

و هدفی که نتیجه اش ویرانیست!!!

بعد از همه این مباحث اما جای خالی هدف در این نهادسازی باقی میماند، که به نظر بنده برآیند نهادی که چنین سازوکاری را دنبال کند چیزی جز رشد(آنهم در تعریف قرآنی اش نیست)، رشدی که دو جنبه دارد، نخست در اینکه افراد در پیگیری این سازوکار استعداد های خود را دنبال میکنند و به شکوفایی قوه هر فرد می انجامد و دوم در مقام اجتماعی نیز دیگر منکراتی مانند فقر، بی عدالتی و بیکاری نیست و همین طور دائم جامعه در حال تعالی و کشف مراتب دیگری از کمال(در معنویات و مادیات) است، بله جام جم گمشده ما در تجربه ای اینچنین ارزشمند گم گشته بود که باید با استفاده از منابع اسلامی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

این رشد خود، خوش ویرانی ای است برای تفکراتی که سالهاست انسان را در قالبی خشک و بی روح و بی معنا نگاهداشته است، سالهاست که بشر با اقتصادی سازی همه چیز و شی انگاری آن و مبادله آن با هر چیز حتی به قیمت بی خانمانی عده ای یا گرسنگی میلیاردها نفر یا جنگ بر سر فقط منافع موجبات منع رشد خویش را فراهم کرده است.

چگونگی

بنده برای توضیح و تبیین چگونگی عملکرد این نهاد از واژه تسهیل‌گری استفاده میکنم، این یعنی اینکه در هر موضوعی جهاد دو مورد را اول کشف می‌کرد؛ نیاز، مهارت در مرحله بعد این دو را به همدیگر تخصیص میداد، به عبارت بهتر جهاد عبارت بود از یک شبکه تسهیل‌گر ذیل امر به معروف و نهی از منکر که نیازها را به مهارت‌ها تخصیص میداد. با این دید این دولت 4 ساله موقت فقط حق این را دارد که با نگاه درونی فقط مهارت را به نیاز تخصیص دهد.

این را همه ما شنیده­ایم که جهاد در سالهای آخر شده بود پیمانکار دیگر وزارتخانه­ها[1]، وجه دیگر کارکردی جهادسازندگی این بود که خود را درگیر پیچیدگی اداری و بوروکراسی نمی­کرد، یک اداره جهاد در یک روستا مسئول همه امور آن بود، در ضمن جهاد یک اداره متمرکز نداشت، ساختار آن غیرمتمرکز بود، به نوعی قسمتی از ایده­هایی که در فصول پیشین بدان پرداخته شد حاصل این تجربه مقدس و مردمی بود.


چرا جهاد سازندگی از بین رفت؟!

در پی جویی علت انحراف و از بین رفتن بسیاری نهادهای مردمی و انقلابی عده­ای معتقدند که این حرکت­ها علی­رغم شروع حرکت از مبنای درست و قرآنی در ادامه با سه مشکل عدیده روبرو بوده­اند، بحران وجود شناسی[1]، گسست معرفت شناسانه و چالش روش شناختی بوده است[2]، به عبارت بهتر این نهادها در ادامه راهشان علی رغم قدرت و پویایی عملی دچار یک معضل فکری شدند و آن هم این بود که آنها نتوانستند ربط عمیقی با دین پیدا کنند، به عبارت بهتر آنها کاری را خوب انجام میدادند که اصلا ربط خاصی با حکم ولی نداشت، آنها در مقام عمل نه از معارف ولی بهره میبردند و نه از روش مقام ولایت و نه از مبنا و بنیان­های آن، همه این موارد به این  دلیل بود که مقامی که باید در راس رابطه ولی فقیه را با نیروهای ستادی برقرار کند، درست عمل نکرده است، مثلا در مورد جهاد سازندگی می توان این را گفت که علت انحراف این نهاد مقدس درست عمل نکردن جانشین ولی فقیه در آن بوده است



[1] وجوهی از وجود شناسی معطوف به بنیان‌ها ، بایایی‌ها و فلسفه هستی (شدن) پدیدارهای هدفمند است.

[2] نگرش نهادی-هنجاری به جهاد سازندگی: دکتر جعفر خلقانی، دکتر محسن ابراهیم پور



[1] هنگام نگارش این جمله اشک در چشمانم حلقه زد.

والسلام علی من اتبع الهدی

توضیحات منابع: 1)در نوشتن این نوشتار کمک گرفته ام از افکار و آرا استاد عزیزم دکتر مسعود درخشان و همین طور در بیان امر به معروف و نهی از منکر رجوعی به آرا دکتر ابراهیم فیاض داشته ام که اینجا جا دارد تا مراتب قدردانی خود را از این دو بزرگوار به جا آورم.

2)همین طور در نوشتن این مقاله از تحقیقی با عنوان "تجزیه و تحلیل­‌ تجربه جهاد سازندگی در ایجاد و مدیریت یک حرکت مردمی:دلالت‌های آن برای اقتصاد مردمی" که در مرکز تحقیقات و بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) توسط اینجانب و تنی چند از دوستان صورت گرفته است استفاده برده ام.

پ.ن: این مطلب در سومین شماره مجله پدافند اقتصادی به چاپ رسیده است. 

 



[1] دلیل بنده نیز در این که باید در بیان این اجزا کتابها باید به زیور طبع رساند همین 4 مورد است.

[2] البته این نکته نیز از قیام کربلا برای دولت و حاکمیت قابل برداشت است.

[3] این آیه از آن دست آیاتی است که در آن سالها در تبلیغات سازمان جهاد خیلی پررنگ بود، اگرچه به قسمت دوم آیه عمل نشد!!!

[4] منبع: نشریه جهاد،ترویج کشاورزی و توسعه روستایی، شماره تیر و مرداد 1379(آمار 1357 تا 1367 مربوط به فعالیت های جهاد سازندگی است)

  • محمد صادق ترابی فرد