یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

ما عاقلانه می اندیشیم و عاشقانه عمل میکنیم شهید علم الهدی

یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

ما عاقلانه می اندیشیم و عاشقانه عمل میکنیم شهید علم الهدی

یادداشت های یک دانشجوی اقتصاد

میلاد ترابی فرد
اما از اسم محمد صادق خیلی خوشم میاد
دانشجوی کارشناسی معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع)
فعلا یادداشت های علمی و غیر علمی رو یک جا میگذارم
از هر کس که از این رهگذر میگذرد خواهشمندم تا مطالب بنده را در بوته نقد ببرد

پیام های کوتاه
  • ۶ بهمن ۹۴ , ۰۲:۲۵
    س
  • ۱۵ اسفند ۹۳ , ۲۱:۴۸
    .....
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیه روایت» ثبت شده است

۰۶
آذر

جام جم نامه

(نهاد سازی در اقتصاد مقاومتی با توجه به تجربه جهاد سازندگی)

 شاید این شعر را بارها شنیده یا خوانده و یا چه بسا نوشته باشیم که سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت ز "بیگانه" تمنی میکرد، این موضوعیست که درباره تک تک انسان ها صدق میکند، اما آیا جامعه نیز چنین است؟ آیا جامعه نیز جام جم دارد؟ اگر دارد کجاست و چگونه عمل می کند؟ اصلا جوامعی که به جایی رسیده اند، جام جمشان در کجا بود و چگونه از آن استفاده کردند؟

در این باره از دو جنبه میتوان سخن راند، نخست از جنبه مردمی مسئله که مردم جامعه چگونه باید باشند تا جامعه ای پویا و درونزا داشته باشیم و جنبه دوم این مسئله نگاه از طرف حاکمیت به مسئله است و اینکه دولت برای داشتن جامعه ای پیشرو چه باید کند؟ درباره این که مردم چگونه باید باشند این روزها شاید سخن زیاد شنیده باشیم، از بحثهای فرهنگی گرفته تا حرفهای مسئولین اکثرا ناظر به مردم است! اما بحث مغفول در این میان این است که با فرض قبول اینکه اگر مردم خوب باشند جامعه خوبی خواهیم داشت، آیا این سوال را پیش نمی آورد فردی با لباس پاکیزه اگر در کوچه و خیابان کثیف راه برود آیا او نیز کثیف نمیشود؟ جواب را در جنبه دوم مسئله باید جویا بود....حکومت چگونه باید جامعه را اداره کند؟

در جواب سوال یاد شده دو دسته از افراد داریم، نخست آنکه در تمنی  بیگانه، ره در کوچه خیابان های انحرافی و غیر بومی میکشد و جامعه را میکشاند به آنچه میبینیم، اما دسته دومی نیز در این میان وجود دارند، این گروه در پی آنچه خود داشتِِ دل، در این پیچ و واپیچ تاریخ در پی شاهراه تمدن آینده اند و......

بس است سخن به حاشیه نمیبریم، فقط همین را بگویم که در این مقال و مجال دوست دارم تا از دریچه دید گروه دوم مسئله ای به نام نهادسازی را با هم به نظاره بنشینیم:

خلاصه قسمت­های قبل!

با اتمام جنگ جهانی دوم، دو اتفاق افتاد نخست تقابل دو بلوک(خیالی)شرق و غرب تقابل نظریات آندو مشهود شد و دوم آنکه در طرف غرب نیز انقلابی علمی علیه تئوریهای خوشبینانه کلاسیک رخ داد و آنهم با انتشار کتاب نظریه عمومی پول، بهره، اشتغال توسط جان مینارد کینز با منطق دخالت موثر دولت در اقتصاد برای افزایش تقاضای کل با استفاده از افزایش مخارج دولت و افزایش سرمایه گذاری شکل گرفته بود، این دو عامل همه دست در دست هم دادند تا فصل جدیدی از انواع دولت ها را در کشور ما رقم بزنند، و آنهم با استفاده از توصیه­هایی بود که توسط آمریکایی ها شد و منجرو به تشکیل نهادهایی همچون سازمان برنامه ریزی، بانک مرکزی و وزارتخانه های مربوطه شد، در واقع دولت را در آن دوران کس دیگری نهاد سازی کرده بود، اینکه اینجا سخن از نهادسازی میرود منظور سازوکار پیاده سازی یک تفکر توسط حاکمیت در جامعه است، اگرچه نهاد را میتوان با مناسبات درون یک جامعه نیز اطلاق کرد که در جای خویش بحث خواهیم کرد.

همانطور که مشاهده میکنید چند اتفاق در این میان به خوبی مشهود بود، نخست آنکه این کارها با توجه به دو اقتضای جامعه صنعتی اروپایی و اقتضای اقتصاد سرمایداری شکل گرفت ،دوم اینکه حاکمیت در آنموقع هیچ تجربه ای را"پس"روی خود هم نداشت، سوم اینکه دولت هیچ اصول و پیش فرض های اولیه نداشت تا با آنها جامعه را اداره کند، نتیجه این بود که در دام تمنی بیگانه افتاد و وجوه دیگری نیز در این بین بود که مجال این مقال به آن نمی پردازد.

یک تجربه مبارک

تاسیس جمهوری اسلامی ایران وامدار نابودی رژیم پیشین بود، در این دوران ساختار تولید در روستاها که همان کشاورزی بود(به خصوص پس از انقلاب سیاهِ سفید) رو به ویرانی نهاده بود و محرومیت در روستاها موج میزد، شهرها، به غول هایی مصرفی تبدیل شده بودند، اقتصاد نفتی بود، تولید محصولات صنعتی در کشور وابسته، مونتاژی و سرمایه بر بود، صنعت در کشور بومی نبود و نیاز به متخصصان خارجی یا خارج رفته بود تا آن را راه اندازی کنند، این اوضاع شلخته ناموزون تازه خواهران و برادرانی اجنوی نیز داشت؛ تحریم و جنگ، در کل میتوان این دوران را در دو عبارت خلاصه کرد، نبود بلوغ و توانمندی اقتصادی در کشور و دوم وجود محرومیت و حرمان مردم در رفع محرومیت و اینکه نهادی نبود تا آنها را برای این کار بسیج کند.

در این اوضاع بود که انقلاب دست به کار میشود؛ در این میان رهبر انقلاب خود لجام کار را در دست میگیرد و به گونه ای کاملا مبتکرانه برای هر مشکلی نهادی را تاسیس میکند، نهضت سواد آموزی، بنیاد مسکن، بسیج و سپاه پاسداران و نهاد های دیگری از این دست که((در شرایط مقاومت تشکیل شدند))، ولی در این میان یک نهاد رنگ بوی خاص دیگری میدهد و آنهم نهادیست به نام جهاد سازندگی که در گام نخست به پیشنهاد دانشگاهیان و برای جهاد درو و کمک به روستاییان در امر درو آغاز شد اما این نهاد در سالهای بعد بخش های معنادار دیگری را نیز در خود جا داد ازجمله کمیته فنی و عمرانی که در خودکفایی وسایل کشاورزی قدم بر میداشت و کمیته های دیگر که در این نهاد تشکیل شد. این کمیته ها گاها به مرحله تولید علم نیز میرسیدند، مانند آنچه در مجله جهاد در تاریخ آذر 1364 در سخنرانی آقای تقی امانپور درباره صنعت روستایی ارائه شده و کاملا حرفهای جدیدی در حوزه علمی را نشان میدهد.....در توصیف جزئیت های این نهاد در کتابها متعدد باید قلم فرسایی شود اما منظور ما در این مورد موضوع کلی دیگریست که در آینده به آن اشاره میرود.

....حالا بسم الله الرحمن الرحیم

در قسمت قبل به این اشاره رفت که منظور ما در این نوشتار جز ها و کمیته های جهاد نیست، خوب است اینجا به این نکته اشاره کنم که در مواجهه با هر امر اجتماعی باید این نکته را همواره در نظر داشت که هر امر اجتماعی­_هر چند خودش در یک نظام معنا میشود_ولی خودش یک نظام است که عبارتست از یک سری اجزا که بر اساس یک مبنا در راه تحقق یک هدف دارای ربط خاصی هستند، این موضوع درباره جهاد نیز صادق است، این نهاد هر چند در گستره تحقق یافته­اش دارای کمیته ها و کارکرد های گونه گون است، اما این کمیته ها در واقع اجزای نظام یاد شده اند که هر کدام دارای نقش، کارکرد، هدف و جهت خاص خود هستند[1]ولی سخن در اینجا درباره طول نظام، که همان مبنا و هدف اش باشد است، در بخش های پیش رو این مبادی به استحضار خواننده عزیز میرسد:

در بیان مبنا

در قسمت­های اخیر بدان اشاره رفت که اقتضای دوران شکل گیری جهاد سازندگی دو ویژگی داشت: "نخست نبود بلوغ و توانمندی اقتصادی در کشور و دوم وجود محرومیت و حرمان مردم در رفع محرومیت و اینکه نهادی نبود تا آنها را برای این کار بسیج کند"، اگر بخواهیم تا به پیش فرض های این دو عامل برسیم، خوب است سری به بنیان های فکری انقلاب اسلامی انداخته باشیم! در این میان نبود بلوغ و توانمندی اقتصادی در کشور، نبود یک معروف و محرومیت، وجود یک منکر اجتماعی بود، نتیجه این که در این میان مبنا و بنیاد جهاد بر امر به معروف و نهی از منکر است، اما در سطح جامعه، چراکه محرومیت و توانمندی دو امر اجتماعی هستند، حال دوست دارم تا حرف خود را تعمیم دهم، تشکیل جهاد سازندگی در سطح حاکمیت در دراز مدت تولید کننده معنای جدیدی از دولت است، دولتی که دو کارکرد بیشتر ندارد ساختن معروفات و از بین بردن منکرات[2]، البته در سطح جامعه، یک مثال خوب در این حوزه صدور فعل خوب است، این کار در جهاد به وسیله تاسیس دفاتر جهاد در نقاطی محروم از دنیا مانند لبنان و تانزانیا صورت گرفت نکته بعدی این است که این که چگونگی این امر چون است این مبنا آن را تعیین و تبیین میکند ولی خوب است در این جا به چگونگی آن اشاره کنیم، تعبیر هوشمندانه ای توسط امام خمینی در دو جای پیام تشکیل جهاد سازندگی وجود دارد، نخست در آغاز پیام که میفرمایند: ((ما در مشکلات باید متوسل بشویم به ملت.....ما دستمان را پیش ملت دراز مى‏کنیم، و از ملت مى‏خواهیم که همه در این نهضت شرکت کنند و همه دست برادرى به هم بدهند و این سازندگى و جهاد سازندگى را شروع کنند)) این قسمت از پیام را میتوان در تفسیر آیه 25 سوره حدید دانست که میفرماید: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ "لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط" برای توضیح به ادامه دقت فرمایید:

مفهوم پیشرفت

یکی دیگر از پایه های اقتصاد مقاومتی رشد و پیشرفت است، در منظر نگارنده این اصل در جهاد سازندگی در مفهوم خودکفایی نهفته است، جهاد در آن سال ها در دو جبهه میجنگید، نخست در روستاها در پی رفع محرومیت در کشاورزی بود و دوم در جنگ یکی از پایه های دستگاه جنگی کشور محسوب میشد، دلالتی که بنده از این عمل دریافت کردم در این بود که خودکفایی دو نوع است، نخست خودکفایی ضروری، که از ضروریات اولیه انسان برای زندگی است، مانند کشاورزی و پوشاک که این مسئله در روستا تبلور می یابد، اما این مسئله کافی نیست، باید نگاه رو به جلو داشت و آینده را دید، اینجاست که شق دوم خودکفایی با نام خودکفایی کمالی شکل گیرد، در زمان هایی و یا مکان هایی عده ای باید کار های جدید انجام دهند، به تعبیری باید جبهه جدید باز کنند و با در صحنه بودن با اقتضائات جدید کمال جدیدی را برای جامعه کسب کنند.

درست کردن عقبه تئوریک

در عمل هر نهاد برای حیات نیازمند علم است، این حقیقت در جهاد از دو جنبه قابل بررسی است: نخست آنچه اتفاق افتاد و آنهم این بود که تقریبا از سال 1364 این نهاد به دام تئوری های توسعه افتاد و به تباهی رفت ولی جنبه دیگر این موضوع آن است که باید اتفاق می افتاد و کلید آنچه باید اتفاق میافتاد در جایگاهی بود که در ساختار جهاد تعبیه شد  آنهم جایگاه نمایندگی ولی فقیه در شورای جهاد بود، که البته با توجه به اطلاعات به دست آمده عملکرد خوب و درستی از این جایگاه مشاهده نشده است، برای توضیح این جایگاه، جای این توضیح هست که از مرحله علم تا عمل در جامعه ما دارای سه جایگاه استنتاج، استناد و انطباق هستیم، ولی فقیه حکم دین را استنتاج میکند، کارشناس آنرا در ساختار جامعه جاری میکند و ادارات در جامعه اجرا میکنند، اتفاقی که درباره جهاد افتاد درست عمل نکردن حلقه میانی آن بود.

رفتار مشکک و نبود استخدام

حال که با مبنای اینگونه نهاد سازی آشنا شدیم، حال باید دید که این نهاد چگونه عمل میکند؛ از تمایزات رفتاری جدی جهاد با دولت­های معمول این بود که دولت وقتی میخواست کاری را انجام بدهد نخست طی مراحل بروکراسی سازمانی را طراحی میکرد و با برنامه ریزی سازمانی را به وجود می آورد و در دنباله آن را اداره میکرد ولی جهاد بر اساس آیه شریفه (( قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فردی ثم تتفکروا[3])) نخست ساحت نیازی را کشف میکرد، سپس در آن وارد میشد و با تفکر آن را پیش میبرد این کار تمایزی جدی را در پی داشت و آن هم این بود که کار به صورتی بطی و آرام با افرادی کم شکل میگرفت و به جایی می رسید که به صورت یک جریان اجتماعی شکل گرفته بود. فرد نخبه ای را فرض کنید که در یک دوره کامل علوم اسلامی را فراگرفته و همزمان با آن با مسائل روز رشته خاص آشنا میشود همزمان با آن در کنار یکی از مسئولان امر به عنوان یک مشاور کار میکند یا نه، خود به عنوان مجری وارد عمل میشود.

از طرف دیگر یکی از نکات اصیلی که اوایل جهاد شکل گرفت موضوع دائمی نبودن کار افراد در مجموعه بود، نشریه جهاد، شماره 48 اسفند ماه 61: از دائمی نبودن نیروهای جهاد گلایه دارد و این امر را مولود آن دانستند که وظیفه جهاد تامین نیروهای آنی انقلاب بوده و در دنباله کادر سازی برای نفوذ در بدنه دستگاه سنتی استفاده شوند، اما میتوان به این پدیده به عنوان مزیت نگریست که در آن افراد با توجه به ابتکار و خلاقیت و مهارتی که از خودشان بروز میدادند از بستر جهاد استفاده میکردند تا قوه خود را به فعل برسانند.

 از این مسئله میتوان به عنوان مهمترین تضاد و تعارض جهاد سازندگی با بوروکراسی اداری نام برد، چرا که نظام مکانیکی غرب بدین گونه است که با محصور کردن شخص در یک رشته و یک شغل او را از حرکت باز میدارد، این بی حرکتی، یکسانی و عدم نوسان ها در زندگی انسان ها را از بالفعل کردن ظرفیت هایشان باز میدارد، در واقع عالم هستی نیز بدین گونه است که هر روز اقتضائی جدید توسط خداوند خلق میشود تا انسان ها در بستر آن تغییر کنند، حرکت کنند و رشد کنند، بوروکراسی غربی چه با دید مکانیک و چه با دید ارگانیک دنبال همین است تا انسان ها را در خدمت خود قرار دهد.

در منظومه فکری اقتصاد مقاومتی نیز یکی از دوپایه اصلی عدالت است که در کنار رشد شکل میگیرد و به نظر نگارنده عدالت در اینجاست که شکل میگیرد، بله با جوشیدن ایده و فکر بر اساس اسلام ناب انقلابی است همه چیز در جای خودش قرار میگرید.

با این تعابیر کارکرد دولت با توجه به سخنان مقام معظم رهبری در 1/1/93 عبارت است از مسئولیّت برنامه‌ریزی، زمینه‌سازی، ظرفیّت‌سازی، هدایت و کمک که کاملا در جهاد سازندگی، مخصوصا در قسمت پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد(پ.م.ج.ج)کاملا مشهود است.

... و اما مثال

یک مثال خوب در این رابطه شکل گیری مفاهیم جدید است، از جمله آنها مفهوم کار است، برای درک این موضوع به جدول زیر توجه فرمایید:

مفهوم کار در جامعه امروز

مفهوم کار در فضای جهاد سازندگی

مصرفی(مانند فست فود ها و ...)

تولیدی

نزدیک به مفهوم سرمایداری و انحصارگرایانه و استثمارگرایانه و پیمان کاری، به صورتی که ثروت ها و نوآوری ها در دست سرمایه دار است

برآمده از دل مردم، ثروت در دست مردم ولی دولت آن را هدایت میکند

کاذب و در راستای رشد اسمی اقتصاد(افزایش اعداد و ارقام شاخص هایی مثل بورس)

در راستای رشد واقعی اقتصاد با افزایش در تولید ملی و رفع محرومیت

کاری که کتاب ها میگویند

کاری که جامعه اقتضا میکند

دور از نوآوری و به دور از واقعیت های مورد نیاز جامعه

نوآور و خلاق بودن به دلیل مواجهه حقیقی با مسائل

با توجه به نیازهای کاذب و تعریف شده در فضای تمدنی غرب

با توجه به نیاز های واقعی روز

نگاه ها به دست دولت برای اشتغال زایی

جوشش از درون

 

مقایسه عملکرد

حال که به بررسی مبانی و مبادی این نهاد پرداختیم شاید این سوال در ذهن خواننده پیش آمده باشد که چنین سازمانی با این توصیفات آیا در عمل هم توانست خود را خوب نشان دهد؟ کارایی این مدل چگونه بود؟ جواب به این سوالات در چند بخش وجود دارد، نخست در آمار و ارقام که در جدول زیر مشاهده میشود، نکته قابل تذکر در این میان این است که این خدمات در میان سال 1357 تا 1367 دارای تنوع بیشتری نیز بوده که زمان قبل از آن، این خدمات مشاهده نمیشود:[4]

بخش دیگر از این ارزیابی مربوط است به مدیران و متخصصان فراوانی است که در این نهاد مقدس به شکوفایی رسیده و بعدها حتی در سطح وزیران نیز حضور پیدا کردند.

و هدفی که نتیجه اش ویرانیست!!!

بعد از همه این مباحث اما جای خالی هدف در این نهادسازی باقی میماند، که به نظر بنده برآیند نهادی که چنین سازوکاری را دنبال کند چیزی جز رشد(آنهم در تعریف قرآنی اش نیست)، رشدی که دو جنبه دارد، نخست در اینکه افراد در پیگیری این سازوکار استعداد های خود را دنبال میکنند و به شکوفایی قوه هر فرد می انجامد و دوم در مقام اجتماعی نیز دیگر منکراتی مانند فقر، بی عدالتی و بیکاری نیست و همین طور دائم جامعه در حال تعالی و کشف مراتب دیگری از کمال(در معنویات و مادیات) است، بله جام جم گمشده ما در تجربه ای اینچنین ارزشمند گم گشته بود که باید با استفاده از منابع اسلامی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

این رشد خود، خوش ویرانی ای است برای تفکراتی که سالهاست انسان را در قالبی خشک و بی روح و بی معنا نگاهداشته است، سالهاست که بشر با اقتصادی سازی همه چیز و شی انگاری آن و مبادله آن با هر چیز حتی به قیمت بی خانمانی عده ای یا گرسنگی میلیاردها نفر یا جنگ بر سر فقط منافع موجبات منع رشد خویش را فراهم کرده است.

چگونگی

بنده برای توضیح و تبیین چگونگی عملکرد این نهاد از واژه تسهیل‌گری استفاده میکنم، این یعنی اینکه در هر موضوعی جهاد دو مورد را اول کشف می‌کرد؛ نیاز، مهارت در مرحله بعد این دو را به همدیگر تخصیص میداد، به عبارت بهتر جهاد عبارت بود از یک شبکه تسهیل‌گر ذیل امر به معروف و نهی از منکر که نیازها را به مهارت‌ها تخصیص میداد. با این دید این دولت 4 ساله موقت فقط حق این را دارد که با نگاه درونی فقط مهارت را به نیاز تخصیص دهد.

این را همه ما شنیده­ایم که جهاد در سالهای آخر شده بود پیمانکار دیگر وزارتخانه­ها[1]، وجه دیگر کارکردی جهادسازندگی این بود که خود را درگیر پیچیدگی اداری و بوروکراسی نمی­کرد، یک اداره جهاد در یک روستا مسئول همه امور آن بود، در ضمن جهاد یک اداره متمرکز نداشت، ساختار آن غیرمتمرکز بود، به نوعی قسمتی از ایده­هایی که در فصول پیشین بدان پرداخته شد حاصل این تجربه مقدس و مردمی بود.


چرا جهاد سازندگی از بین رفت؟!

در پی جویی علت انحراف و از بین رفتن بسیاری نهادهای مردمی و انقلابی عده­ای معتقدند که این حرکت­ها علی­رغم شروع حرکت از مبنای درست و قرآنی در ادامه با سه مشکل عدیده روبرو بوده­اند، بحران وجود شناسی[1]، گسست معرفت شناسانه و چالش روش شناختی بوده است[2]، به عبارت بهتر این نهادها در ادامه راهشان علی رغم قدرت و پویایی عملی دچار یک معضل فکری شدند و آن هم این بود که آنها نتوانستند ربط عمیقی با دین پیدا کنند، به عبارت بهتر آنها کاری را خوب انجام میدادند که اصلا ربط خاصی با حکم ولی نداشت، آنها در مقام عمل نه از معارف ولی بهره میبردند و نه از روش مقام ولایت و نه از مبنا و بنیان­های آن، همه این موارد به این  دلیل بود که مقامی که باید در راس رابطه ولی فقیه را با نیروهای ستادی برقرار کند، درست عمل نکرده است، مثلا در مورد جهاد سازندگی می توان این را گفت که علت انحراف این نهاد مقدس درست عمل نکردن جانشین ولی فقیه در آن بوده است



[1] وجوهی از وجود شناسی معطوف به بنیان‌ها ، بایایی‌ها و فلسفه هستی (شدن) پدیدارهای هدفمند است.

[2] نگرش نهادی-هنجاری به جهاد سازندگی: دکتر جعفر خلقانی، دکتر محسن ابراهیم پور



[1] هنگام نگارش این جمله اشک در چشمانم حلقه زد.

والسلام علی من اتبع الهدی

توضیحات منابع: 1)در نوشتن این نوشتار کمک گرفته ام از افکار و آرا استاد عزیزم دکتر مسعود درخشان و همین طور در بیان امر به معروف و نهی از منکر رجوعی به آرا دکتر ابراهیم فیاض داشته ام که اینجا جا دارد تا مراتب قدردانی خود را از این دو بزرگوار به جا آورم.

2)همین طور در نوشتن این مقاله از تحقیقی با عنوان "تجزیه و تحلیل­‌ تجربه جهاد سازندگی در ایجاد و مدیریت یک حرکت مردمی:دلالت‌های آن برای اقتصاد مردمی" که در مرکز تحقیقات و بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) توسط اینجانب و تنی چند از دوستان صورت گرفته است استفاده برده ام.

پ.ن: این مطلب در سومین شماره مجله پدافند اقتصادی به چاپ رسیده است. 

 



[1] دلیل بنده نیز در این که باید در بیان این اجزا کتابها باید به زیور طبع رساند همین 4 مورد است.

[2] البته این نکته نیز از قیام کربلا برای دولت و حاکمیت قابل برداشت است.

[3] این آیه از آن دست آیاتی است که در آن سالها در تبلیغات سازمان جهاد خیلی پررنگ بود، اگرچه به قسمت دوم آیه عمل نشد!!!

[4] منبع: نشریه جهاد،ترویج کشاورزی و توسعه روستایی، شماره تیر و مرداد 1379(آمار 1357 تا 1367 مربوط به فعالیت های جهاد سازندگی است)

  • محمد صادق ترابی فرد
۲۸
شهریور

بسم الله الرحمن الرحیم


متن زیر مشروح سخنان بنده در یک جمع دانشجویی در مشهد مقدس است که در رابطه با مسئله جمعیت ایراد کردم، از خوانندگان گرامی درخواست دارم تا مطلب بنده را نقد کنند.......

شروع از یک سوال

نخست جایز میدانم تا از یک سوال اساسی سخن خود را بیاغازم: چرا کسی که در دوره دکترایش اقتصاد خردی که میخوانده 3000 صفحه متن اصلی بوده، یا علم اقتصاد را از منبعش یعنی آمریکا و از زبان اساتید برجسته اش آموخته نمیتواند وضع اقتصادی کشور را کنترل کند؟

شروع از مسئله تمدن

این را باید دانست که هنگامیکه انسان در اجتماع بشری زندگی میکند، به ناچار در یک تمدن زندگی میکند، حال سوال پیش خواهد آمد که تمدن چیست؟

اینکه سخن از تمدن زده میشود خود مستلزم معرفی دو لایه بحث دیگر است: نخست فرهنگ و دوم تفکر؛ هسته اصلی یک تمدن، تفکر است، ارزش هایش است؛ به میزانی که معرفت افراد یک جامعه بالا برود، آنها در تمدن والاتری به سر خواهند برد، این معرفت در دو ساحت است، نخست در درون آنها و شناخت از انفس آنها و دوم در شناخت و عبرت از اطرافشان که آفاق آنهاست، اسلام عزیز به دلیل اینکه همزمان متکفل این دو ساحت است نتیجتا جامعه متمدن تر و والاتری را خواهد ساخت.

در مرحله بعد از این سطح معرفت، عقلانیت هایی تولید میگردد که همان فرهنگ یک جامعه است. این فرهنگ گاه میتواند علم دوستی باشد، گاه میتواند اخلاق خوب باشد و گاه ترس مثال خوبی برای این مسئله خواهد بود:

آیه 151 سوره مبارکه آل عمران به این مسئله به خوبی اشاره میکند، خداوند در این آیه میفرماید: به قلب کسانی که کافر شدند به خاطر چیز هایی که شرک ورزیدند رعب را القا میکنیم.

در مرحله بعد از این جوامع برای این افکار خود شروع به ابزار سازی خواهند کرد که همان لایه تمدن ساخته میشود.

نقد جریان موجود

حال که تا این مرحله پیش آمدیم، این را نیز بگویم که علوم انسانی یک تمدن نمایانگر تفکر یک تمدن است، برای بررسی اجمالی بر روی مبانی علوم انسانی غربی داشته باشیم مروری اجمالی داریم بر روی مقاله فرمولی برای علوم انسانی اسلامی از دکتر ابراهیم فیاض در کتاب تولید علم و علوم انسانی کمک میگیریم:

1.      علوم انسانی غربی در بهترین حالت انسان را یک حیوان فرض میکند.

2.      یک مجموعه سوژه محور نخبه بنیاد است.

    اقتصاد مردمی از کجا بر میخیزد:

در علوم انسانی اسلامی یکی از مهمترین گزاره ها مسئله فطرت است، برای توضیح این مسئله خوب است به سوره روم آیه 30 ام اشاره کنیم: فطرت الله التی فطر الناس علیها

در ادامه این نکته را نیز باید یادآور شوم که فیلسوف فطرت، مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد امام(ره) در کتاب شذرات المعارف در اوایل شذره ششم در بیان مسئله این ام المعارف اسلام[1] میفرمایند این مسئله متشکل از دو مقوله است: نخست علم و دوم عشق، اما به نظر بنده میرسد اگر برای این دو مفهوم دو کلمه معرفت و رحمت را وضع کنیم و همین طور معرفت را نماد جلال و رحمت را نماد جمال الهی بدانیم معنای لطیف تری را استخراج خواهد شد[2] اما برای رعایت مسائل علمی فعلا از همان علم  عشق استفاده میکنم.

حال اگر فطرت را به عنوان مبنای علوم انسانی برگزینیم، یک اعلام موضع اساسی بر علیه علوم انسانی غربی خواهیم کرد چرا که دیگر در این چارچوب مفهومی در سطح روش، به ما عرف را معرفی میسازد، پس دیگر علوم انسانی مردم محور و زندگی محورند نه نخبه بنیاد و سوژه محور، این بدان معناست که علوم اجتماعی اسلامی را اولا باید از دل مردم پیگیری کرد و ثانیا این مسئله ما را بدان جا میرساند که در جهان بینی اسلامی نگاه ما از پایین به بالا است و هر کس خود را در برابر مسائل روز مسئول میداند.

از طرف دیگر نگاه سیاست گذارانه و بالا به پایین اشتباه است و همین طور جز نگری اشکال خواهد داشت و کل گرایی بر گزیده میشود و بحث سر "زندگی" و سبک آن خواهد بود. [3]

تکنیک حل مسئله در اقتصاد مردمی

باید دانست انقلاب ما نیز بر اساس چنین نظریه جهان شمولی شکل گرفته است که قابلیت تجویز برای همه دنیا را دارد.

خب سوال این خواهد بود که خروجی این مسئله چیست؟

جواب سوال اینجا این خواهد بود که در مدل اقتصاد مردمی دیگر خبری از تقلیل گرایی فلسفی نیست و مسائل را باید بر اساس شهود موجود و نگاه واقع گرایانه و کل گرایانه باید حل کرد.

خروجی این مسئله از جمله موارد زیر است:

خود اتکایی

در سبک زندگی اسلامی مسئله مهمی همواره ذهن انسان را به خود جلب میکند و آنهم این است که در آن قرض گرفتن به شدت نهی شده است، همین طور در رفع احتیاجات انسانی برطرف کننده نخست خود شخص است، همه این سیگنال ها انسان را به مسئله خوداتکایی و تمایل به حداقل کردن هزینه[4] راهنمایی میکند، اینجاست که دیگر صورت مسئله اصلاح الگوی مصرف برای ما نمایان میشود.

حال در این میان برای ما سوال پیش خواهد آمد که این درونزایی چه رابطه ای با برونگرایی دارد و اصلا حد و مرز برونگرایی در این تعریف چیست؟ این پرسشی است که نگارنده هنوز به پاسخ دقیقی به آن نرسیده است.[5]

بوم و منطقه گرایی

در این میان یکی از ویژگی های فطری نگریستن به انسان درک تفاوت ها در رنگ و نژاد و منطقه است، مسئله ای که در حال حاضر با پیچیدن یک نسخه برای کل کشور حل شده است و این خود نشات گرفته از نخبه بنیادی در معرفت امروز است.

برای درک بهتر این موضوع رجوع کنید به :

نوآوری

یکی از ویژگی های بارز فطرت که در کتاب فطرت شهید مطهری نیز بدان اشاره شده است دوست داشتن خلاقیت، زیبایی و نوآوری است چنان که فطرت الله نیز مُبدعیت را داراست، اقتصاد مردمی بر اساس بر اساس نوآوری های تک تک افراد بنا شده است، این مسئله خود از نافیان جدی نوع صنعت در گونه غربی است، نوع نوآوری ای که منتهی به صنایع کوچک، متعدد و متنوع و بر اساس خود بوم هر منطقه است با نوع نوآوری ای که به صنایع بزرگ انحصاری منجرو میشود متفاوت است، برای درک بهتر این مسئله به جدول زیر دقت کنید:

کار چیست

این نگاه از پایین به بالایی خود تبیین کننده مسئله نوآوری و شکوفایی است.

تربیت

اگر خلقت را نوع خلقت هدایت شده بدانیم، این خلقت هدایت شده دارای هدفی باشد، که منظور ما در این مورد رشد است، با این تعریف هر علمی در جهان یا برای رشد است و یا برای غی و گمراهی، پس همه علوم فقط انسان را "تربیت" میکنند، حال سوال پیش می آید که جایگاه این مسئله در اقتصاد مردمی چیست؟ جواب در این نکته نهفته است که انتخاب هر انسان در زندگی از اندیشه ها یکی از معیار های تحلیلی ماست، پس هر شخص موظف است تا همه نظرات و افکار را زیر و رو کند و این یک پایه از پیشرفت اقتصادی است.

مسئله دستگاه تحلیلی

مقام معظم رهبری(حفظه الله) در دیدار با جمعی از مسئولان در عید فطر 1393 بحثی را با عنوان دشمن و دستگاه تحلیلی ما مطرح کردند:

مخلص کلام اینکه هر فرد در مواجهه با مسائل و اقتضائات روز زندگی شیوه ای و روشی برای حل مسئله دارد که همان دستگاه تحلیلی فرد است، این دستگاه تحلیلی اگر توسط دشمن دچار خدشه گردد، دیگر در راستایی عمل خواهد کرد که دشمن میخواهد، مثال که در بالا به آن اشاره رفت از چنین موارد است.

یک مثال خوب در دوران ما مسئله ازدواج است. شاید یکی از بزرگترین موانع ازدواج در دوران ما مسئله اقتصادی دانسته شود که باعث یک نوع از رعب گردیده.

در برابر این طیف از تفکر باید گفت که اولا تحلیل شما و دستگاه تحلیلی شما ماده گرا شده است که روابط اقتصادی شکل گرفته در جامعه را عامل جبر خود به ازدواج نکردن میدانید.

دوما اینکه جوان عزیز ایرانی تو دو ویژگی داری که از نظر اسلام آنها حل کننده مشکل تواند: 1) از ازدواج، تو خواهان عفافی و 2) تو خواهان علم و تحصیل هستی که در هر دو مورد خداوند رزق تو را متکفل شده است

تازه این مسئله غیر از آن است که ازدواج در سن پایین در روزگار ما یک امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی است و وظیفه انسانی و مسلمانی یک جوان مسلمان ایجاد حرکت در جامعه و تغییر و انقلاب است.

از یک منظر دیگر که به این مسئله بنگرید امیر المومنین(صلوات الله علیه)در نهج البلاغه در صفت اولیا الهی میفرماید وقتی مردم در امور به عاجال(امور زود گذر) می اندیشد آنها با آجال و اجل کار می اندیشند.

حال حل مسئله

به جرات میتوان گفت که جوان ایرانی امروز بزرگترین وظیفه تاریخی را به دوش کشیده است؛ از طرفی فروپاشی استنتاجات علمی غربی و وجود بحران ها و از طرف دیگر داشتن پشتوانه و میراث انقلابی و فکری غنی جوانان را بر آن میدارد تا اقتصاد مردمی به عنوان آخرین سنگر موجود فتح کند.

تا اینجا که همه شعار بود اما خوب است تا از این بعدش را گوش دهی؛ اقتصاد مردمی چیزی جز تشکیل و مدیریت صحیح خانواده نیست، اگر میگویید نه! جواب مرا بشنوید که تشکیل خانواده خود شکوفایی فطرت است، به دلیل اینکه در ازدواج دو رکن فطرت به مقام وصال میرسند، مرد به عنوان نماد معرفت و جلال الهی و زن به عنوان رحمت و جمال الهی با هم و به هم توسط معجون جنسی یکی میشوند، در احادیث داریم که در همنشینی مرد باید چیزی به زن یاد دهد، نتیجه متقابلا این خواهد بود که زن باید عشقی را به مرد بورزد[6] و این گونه است که با لباس همدیگر شدن یک زینت خدایی را تشکیل میدهند، به همین دلیل است که شیطان ضجه میزند، تا حال به این فکر کرده ای که چرا؟ توجه کرده ای که چه موقع اولین بار شیطان به خواسته خود رسید؟ پدر ما حضرت آدم وقتی که به زمین هبوط کرد لباسش ریخت و این بود که نقص او نمایان شد، ابلیس از این کار فقط این را میخواست نشان دهد که من برترم. حال بگذار تا ته قصه برایت بروم، رسول خدا فرمود: مَن نَکَحَ لله وَ أنْکَحَ لله اسْتَحَقَّ ولایه الله[7] اینجا فرصت باز کردن مسئله ولایت را ندارم ولی این را بدانید که سعادت انسان ها با ولایت گره خورده است. از همین نکته است که یکی از مهمترین سوالات اقتصاد را جواب میدهم، سوال اینجاست که اقتصاد را از کجا شروع میکنید؟ عده ای آن را از جغرافیا شروع میکنند و اقتصاد خود را اقتصاد منطقه مینامند، عده ای اقتصاد را از بنگاه تولیدی شروع میکنند[8] و.... ولی اینجا به جرات و به قطع اعلام میکنم که بنده اقتصاد را از خانواده شروع میکنم، با خانواده است که خوداتکایی صحیح نمود می یابد، با خانواده است که توانمندی صحیح نمود می­یابد و....

نکته آخری که باید در اینجا به آن اشاره کنم این است که عَزَب بودن به معنای تجرد نیست، بلکه به معنای آن است که فردی حاضر به تشکیل خانواده نیست، در احادیث و روایت نکات مختلفی درباره این گونه افراد ایراد شده است از جمله: أَکْثَرُ أَهْلِ النَّارِ الْعُزَّابُ‏  [9] شِرَارُکُمْ عُزَّابُکُمْ‏ وَ الْعُزَّابُ‏ إِخْوَانُ الشَّیَاطِینِ.[10]

همچنین برای اثبات حرف لطفا حدیث زیر را ملاحظه بفرمایید که در کتاب مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج 14 ص 155 آمده: الشَّیْخُ أَبُو الْفُتُوحِ الرَّازِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ،: عَنْ عَکَّافِ بْنِ وَدَاعَةَالْهِلَالِیِّ قَالَ: أَتَیْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِی یَا عَکَّافُ أَ لَکَ زَوْجَةٌ قُلْتُ لَا قَالَ أَ لَکَ جَارِیَةٌ قُلْتُ لَا قَالَ وَ أَنْتَ صَحِیحٌ مُوسِرٌ قُلْتُ نَعَمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ قَالَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنْ إِخْوَانِ الشَّیَاطِینِ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنْ رُهْبَانِ النَّصَارَى وَ إِمَّا أَنْ تَصْنَعَ کَمَا یَصْنَعُ الْمُسْلِمُونَ وَ إِنَّ مِنْ سُنَّتِنَا النِّکَاحَ شِرَارُکُمْ عُزَّابُکُمْ‏ وَ أَرَاذِلُ مَوْتَاکُمْ عُزُّابُکُمْ‏ إِلَى أَنْ قَالَ وَیْحَکَ یَا عَکَّافُ تَزَوَّجْ تَزَوَّجْ فَإِنَّکَ مِنَ الْخَاطِئِینَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ زَوِّجْنِی قَبْلَ أَنْ أَقُومَ فَقَالَ ص زَوَّجْتُکَ کَرِیمَةَ بِنْتَ کُلْثُومٍ الْحِمْیَرِیِّ:.

 


[1] به قول شهید مطهری(ره)

[2] البته این نکته را بگویم که برای این واژه پردازی تا کنون اثباتی نیافته ام و صرفا فرضیه میدانم

[3] در نوشتن این قسمت از بحث از مقاله فرمولی برای علوم انسانی اسلامی از دکتر ابراهیم فیاض در کتاب تولید علم و علوم انسانی استفاده کردم

[4] این دیدگاه در برابر دیدگاه حداکثر کردن سود قرار میگیرد و به معنای آن است که در هر خانواده در عوض این که همه اعضا به دنبال آن باشند که درآمد کسب کنند تا مصرف بیشتری داشته باشند و لذت کاذب بیشتری داشته باشند(که این دیدگاه خانواده را از هم میپاشاند و باعث پدید آمدن یک دیدگاه مکانیکی به انسان و سازمان گرایی مدرن است) همه اعضای خانواده به دنبال آنند تا احتیاجات خود را خودشان برطرف کنند، این امر باعث میشود تا ساخت جدیدی از اقتصاد شکل گیرد که در آن اقتصاد از دل ینگاه ها پدید نمی آید بلکه از دل خانواده پدید خواهد آمد.((برای تحریر این قسمت از نظرات آقای مقصودی استفاده کردم))

[5] این ادعا را میتوان داشت که پاسخ به این پرسش نوع و اندازه و شکل تولید را در هر بوم برای ما نمایان میکند.

[6] البته نمیتوان ادعا کرد که این مسئله مطلق است

[7] کتاب مطلع مهر امیر حسین بانکی پور فرد به نقل از محجه البیضا، ج3،ص54

[8] تا حالا به این مسئله فکر کرده بودید که چرا بنگاه!!!!

[9] من لا یحضره الفقیه ج 3 ص384

[10] جامع الاخبار ص102

  • محمد صادق ترابی فرد